سلمة الاحمر مىگوید : بر هارون الرشید وارد شدم ، او را در کنار کاخ ها و قصرها دیدم ، این شعر را خواندم : اما بیوتک فى الدنیا فواسعة فلیت قبرک بعد الموت یتسع خانه هایت در دنیا وسیع است ، اى کاش بعد از مرگت نیز خانه قبرت وسیع باشد .
هارون گریه کرد و گفت : اى سلمه ! به نحو مختصر مرا موعظه کن . گفتم : اى هارون ! اگر در بیابانى خشک و بى آب و علف قرار بگیرى و تشنگى تو را تا سرحد مرگ ببرد ، با چه قیمتى حاضرى آب بخرى آن هم به اندازه یک شربت ؟ گفت : با نصف آنچه در اختیار دارم ! گفتم : اگر آب را به این قیمت خریدى و خوردى ، ولى از تو دفع نشد و دچار مرض حبس البول شدى ، چه قیمت حاضرى بپردازى که از این رنج راحت شوى ؟ گفت : نصف دیگر ثروتم را ، گفتم : خدا لعنت کند دنیایى را که به شربت آب و بولى از دست مىرود !!
+نوشته شده در دوشنبه 89/1/16ساعت 12:14 صبحتوسط سیدمحمدرضا سبحانی نیا | نظرات ( )
|